بسم الله الرحمن الرحیم
‏ و قاتلواهم حتى لا تکون فتنه

‏«والذین کفرو او کذبو بایاتنا فاولئک لهم عذاب مهین والذین هاجرو فى سبیل الله ثم قتلوا او ماتوا لیرزقنهم الله رزقا حسنا و ان الله لهو خیر الرازقین »‎ (آیات 57 -58 سوره حج )

«و آنانکه‌کافر شده و تکذیب آیات خدا را کردند آنها را عذاب وخوارى و ذلت است وآنانکه در راه رضاى خدا از وطن خود هجرت گزیده ودر این راه کشته شدند ویا مرگشان فرا رسید البته خدا رزق وروزى نیکوئى در بهشت ابد نصیبشان مى گرداند که همانا خداوند بهترین روزى دهندگان است »

به نام الله و به یاد مهدى عزیز و به یاد حسین شهید وشهداى کربلا و همچنین شهداى کربلاهاى جمهورى اسلامى ایران ،خداوند مى فرماید هر گاه هر چه از شما بگیریم اولاما بهتر از آن را به شما مى دهیم و همچنین این گرفتنها ودادنها براى امتحان شما است ،مرگ وموتها انسان را تحت تاثیر قرار مى دهد که آرى بسیارتا بسیار باید فکر رفتن بود،

تا به حال هر چه به فکر مرگ بودیم اکنون باید آن را در لحظات عمر خود ضرب کنیم و بسیار به مرگ خود باشیم … .خدایا این بدن من[مملوک] توست ،ملک توست انشاءالله که عبد توست با آن هر چه مى خواهى معامله کن اگر مى خواهى آن را بسوزان واگر مى خواهى تکه تکه کن و اگر مى خواهى آن را بى سر کن و آگر میخواهى … .ولى از تو مى خواهم که به عزت زهراى مرضیه (س )با این بدن عاصى قهر مکن ،چرا که اگر بدانم تو از عذابم لذت مى برى ،بسم الله .اگر بدانم تو با بدن بى سرم خرسند مى‌شوى ، بسم الله .کور باد آن چشمى که غیر از تو را ببیند و براى غیرتو را ببیند ،کر باد گوشى که براى غیر تو بشنود وغیر کلام تو را بشنود . خدایا تو را سپاس که دستم را گرفتى و به طرف خود کشاندى .خدایا تو را تعظیم که به قلبم امر فرمودى این جاى من است غیر مرا راه نده خلاصه در یک کلام ، اى خداى من اى معبود من ، معشوق من همه دست وپا ، چشم ، گوش و عقل و قلب من ترا سجده که مرا خریدى ، براستى تورا سجده که مراخریدى … و اما اى برادران و خواهران حزب الله هر چه شما کردید با امام امت امام را تنها نگذارید از روحانیت فاصله نگیرید که هر چه شما دارید از روحانیت است . واما پیامى دارم براى امت حزب الله که جبهه ها را خالى نگذارید . هرکس که مى تواند به جبهه برود و هرکس که نمى تواند همان پشت جبهه کمک کند و اما اى مردم حزب الله قدر این امام را بدانید و او را تنها نگذارید اگر خدمتش مشرف شدید سلام من حقیر را به اوبرسانید و اما اى کسانى که توانایى جبهه رفتن دارید ، جبهه ها را خالى نگذارید که على اکبر حسین در راه حسین با هدف شهید شد . اى برادران مبادا در رختخواب ذلت بمیرید که على در محراب عبادت شهید شد و اما اى مادران : مبادا جلوى فرزندان خود رابگیریدکه جواب زینب را چه میدهید ؟ که داغ 72 تن را کشید مبادا جلوى فرزندان خود را بگیرید که فردا جواب مادر وهب را چه خواهید داد؟ که گفت سرى که در راه خدا دادم پس نمى گیرم .واما اى برادران به پا خیزید که امروز موقع امتحان است ،به پاخیزید که در این امتحان موفق در آیید .واما سخنى دارم با پدر ومادرم ،امیدوارم که خداوند این هدیه را از شما قبول کند ولى من کوچکتر از آنم که براى شما پیام دهم ولى شما را به آن چیز وصیت مى کنم که على ابن ابى طالب (ع)هنگام مرگ چنین وصیت نمود «اوصیکم عباد الله بتقوى الله و نظم امرکم »خدا را پیشه کنید تا خیلى حجابها از پیش شما برداشته شود واما بدین وسیله به عرض تمام بازماندگان عزیز خود مى رسانم که اولا از یکایک آنها التماس دعا دارم و نکته اى که لازم مى دانم تذکر دهم این است که من این راه را با شناخت کامل انتخاب کرده ام و هیچ زور واجبارى در انتخاب این راه وکار نبوده است و تقاضاى من از عزیزان اولابعد از شهادت من گریه نکنید ،لباس مشکى نپوشید چرا که من فداى اسلام وامام شده‌ام ولذا نباید براى فداى چنین چیزهاى ارزشمند گریست و نیز کار نکنید که دشمن پوسیده ،شاد گردد ودر آخر از تمام دوستان ،برادران وخواهران عزیز خصوصا پدر ومادرم خواهشمندم مرا ببخشید که چنانکه از من رنج وناراحتى به آنها رسیده است آنرا به بزرگى خود ببخشند ودر آخر از تمام شما التماس دعا دارم . والسلام

خدایا ،خدایا،تا انقلاب مهدى خمینى را نگه دار

محمد فتوحى مورخ 3 /10 /1365
جنگ ،جنگ تا پیروزى جنگ ،جنگ تا رفع فتنه در عالم

تاریخ تولد:47/3/2
تاریخ شهادت:65/10/21کربلای 5

 


موضوعات: شهید
   پنجشنبه 29 مهر 1395نظر دهید »

عمریست که از حضور او جا ماندیم

در غربت سرد خویش تنها ماندیم

او منتظر است تا که ما برگردیم

ماییم که در غیبت کبری ماندیم


موضوعات: شهید
   چهارشنبه 28 مهر 13951 نظر »

سلام سردار!

من جوانی هستم که با دفاع مقدس بزرگ شدم یعنی با قطره قطره خون تک تک شهداء. خیلی دوست داشتم لا اقل از تو که یکی ازبزرگترین سرداران دفاع مقدسی، در استانی که درآن متولدشدی یادی میشد. استان یزد!!

سردار برگرد، ایران اسلامی هنوز به امثال تو نیازمند است، و من جوان از نبود تو درکشور، آزرده و از اینکه در دست خفاشان شب گرفتاری دلتنگم. ایکاش برگردی و راه و رسم جوانمردی و دفاع از ولایت را تو به ما آموزش دهی. ایکاش برگردی و سیلی محکمی به گوش نامردان بنوازی و به آنان یادآور شوی که در همه حال پشتیبان ولایت،تو و امثال تو بودند.سردار برگرد، من و سایر جوانان منتظرت می مانیم… برگرد سردار!

ادامه »


موضوعات: شهید
   چهارشنبه 28 مهر 1395نظر دهید »

عهدیست که بسته ایم برمی خیزیم

با آنکه شکسته ایم برمی خیزیم

هروقت که نام عشق را میخوانند

هرجاکه نشسته ایم برمی خیزیم

ادامه »


موضوعات: شهید
   چهارشنبه 28 مهر 1395نظر دهید »

کسیکه بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد، دیرتر به آرزویش میرسد و زودتر به آنچه میترسد گرفتارمیشود.

«ازسخنان گهربارمولای بی کفنم امام حسین علیه السلام»


موضوعات: شهید
   سه شنبه 27 مهر 13951 نظر »

خون بسته سرم تمام گیسم سرخ است

میگریم و چشمهای خیسم سرخ است

هرچند که سبز رفته ای نامت را

باهرقلمی که مینویسم سرخ است


موضوعات: شهید
   سه شنبه 27 مهر 1395نظر دهید »
شهیدخرازی

درمسلخ عشق جزنکورانکشند

روبه صفتان زشتخورانکشند

گرعاشق صادقی زمردن مهراس

مردار بود هرآنکه اورانکشند

کلیدواژه ها: حاج حسین خرازی

موضوعات: شهید
   دوشنبه 26 مهر 1395نظر دهید »

قمقمه اش هنوز آب داشت،نمی خورد.از سرکانال تا تهش هی میرفت ومیومد.لبای بچه ها رو باآب قمقمه اش ترمیکرد.ریگ گذاشته بود تو دهنش که خشک نشه و بهم نچسبه…(بیاد بچه هاییکه تشنه شهید شدن)


موضوعات: شهید
   دوشنبه 26 مهر 1395نظر دهید »

الهی، خانه کجا و صاحب خانه کجا؟ طائف آن کجا و عارف این کجا؟ آن سفر جسمانی است و این روحانی؛ آن برای دولتمند است و این برای درویش؛ آن اهل وعیال را وداع کند و این ماسوا را؛ آن ترک مال کند و این ترک جان؛ سفر آن در ماه مخصوص است و این را همه ماه، و آن را یک بار است و این را همه عمر؛ آن سفر آفاق کند و این سیر انفس؛ راه آن را پایان است و این را نهایت نبود؛ آن می رود که بر گردد واین می رود که از او نام و نشانی نباشد؛ آن فرش پیماید و این عرش؛ آن مُحرم می شود و این مْحرِم؛ آن لباس احرام می پوشد و این از خود عاری می شود؛ آن لبیک می گوید و این لبیک می شنود؛ آن تا به مسجدالحرام رسد و این از مسجد اقصی بگذرد؛ آن استلام حجر کند و این انشقاق قمر؛ آن را کوه صفاست و این را روح صفا؛ سعی آن چند مره بین صفا و مروه است و سعی این یک مره در کشور هستی؛ آن آب زمزم نوشد و این آب حیات؛ آن عرفات بیند و این عرصات؛ آن را یک روز وقوف است و این را همه روز؛ آن از عرفات به مشعر کوچ کند و این از دنیا به محشر؛ آن درک منا آرزو کند و این ترک تمنا را؛ آن بهیمه قربانی کند واین خویشتن را؛ آن رمی جمرات کند و این رجم همزات؛ آن حلق رأس کند و این ترک سر؛ آن را « لا فسوق و لا جدال فی الحج » است و این را « فی العمر »؛ آن بهشت طلبد و این بهشت آفرین؛ لا جرم آن حاجی شود و این ناجی؛ خنک آن حاجی که ناجی است!


موضوعات: شهید
   دوشنبه 26 مهر 1395نظر دهید »

نا معادله

چه کسی می داند جنگ چیست؟ چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند هر سوت خمپاره فردا به قطره اشکی بدل خواهد شد و این اشک جگرهایی را خواهد سوزاند؟ کیست که بداند جنگ یعنی سوختن، ویران شدن آرامش مادری که فرزندش را، همین الان، با لای لای گرمش در آغوش خود خوابانیده؛ نوری، صدایی، ریزش سقف خانه، و سرد شدن تن گرم کودک در قامت خمیده مادر؟ کیست که بداند جنگ یعنی ستم، یعنی آتش، یعنی خونین شدن خرمشهر، یعنی سرخ شدن جامه ای و سیاه شدن جامه ای دیگر، یعنی گریز به هر جا، هر جا که اینجا نباشد؛ یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم کجاست؟ دخترم چه شد؟

به کدام گوشه تهران نشسته ای؟‌کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود، داغ آن دختران معصوم سوسنگرد،‌ خواهران گل، آن گلهای ناز، آن اسوه های عفاف که هر کدام در پس رنجهای بیکران صحرانشینی و بیابانگردی آرزوهای سالهای بعد را در دل می پروراندند، آن خواهران ماه، مظاهر شرم و حیا را بفهمد، که بی شرمان دامانشان را آلودند و زنده زنده، به رسم اجدادشان به گور سپردند. کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست، چه کسی در آن کشته شده و در آن جا دفن گردیده؟ چگونه بفهمد تانکها هویزه را با 120 اسوه، از بهترین خوبان له کردند، اصلا چه می داند تانک چیست؟ و چگونه سری زیر شنیهای آن له می شود؟ آیا می توانید این مسأله را حل کنید؟ گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله 100 متری شلیک می شود و در مبدأ به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده گذر می کند، معلوم نمایید سر کجا افتاده است، کدام زن صیحه می کشد، کدام پیراهن سیاه می شود، کدام خواهر بی برادر می شود، آسمان کدام شهر سرخ می شود، کدام گریبان پاره می شود، کدام چهره چنگ می خورد، کدام کودک در انزوا و خلوت خویش اشک می ریزد؟ یا این مسأله را که، هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده مهران ـ دهلران حرکت می کند، مورد اصابت موشک قرار می دهد اگر از مقاومت هوا صرفنظر شود، معلوم کنید کدام تن می سوزد، کدام سر می پرد، چگونه باید اجساد را از لای این آهن پاره له شده بیرون کشید، چگونه باید آنها را غسل داد؟ چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم، چگونه در تهران بمانیم و تنها درس بخوانیم، چگونه می توانی درها را به روی خودت ببندی و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه کنی؟ کدام مسأله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟‌به چه امیدی نفس می کشی، کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟ از خیال؟ از کتاب؟ از لقب شامخ دکتر؟ یا از آدامسی که مادرت هر روز صبح در کیفت می گذارد؟ کدام اضطراب جانت را می خلد، دیر رسیدن اتوبوس، دیر رسیدن سرکلاس، نمره A گرفتن، دلت را به چه چیز بسته ای، به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در دوره فوق دکترا؟ آی پسرک دانشجو به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است، جوانی به خاک افتاد و در خون شکفت؟ آی دخترک دانشجو به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشاندند و آنان را زنده به گور کردند، در کردستان حلقوم کسی را پاره کردند تا کدهای بی سیم را بیابند! به تو چه مربوط است که موشکی در دزفول فرود بیاید و به فاصله زمانی انتشار نوری محله ای نابود شود؟ و یا کارگری که صبح به قصد کارخانه نورد خارج شد و دیگر باز نگشت و همکارانش او را روی دست تا بهشت آباد اهواز بدرقه کردند. به تو چه مربوط است که کودکانی در خرمشهر از تشنگی مردند، هیچ میدانستی، حتما نه؛ هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات به هم گره می خورند به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی. و آنگاه که قطره ای نم یافتی با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خواهد؟ اما تو: اگر قاسم نیستی،‌ اگر علی اکبر نیستی، حرمله نیز مباش که خدا هدیه حسین علیه السلام را پذیرفت. خون علی اصغر را به زمین باز پس نداد و نمی دانم که این خون، خون خدا با حرمله چه می کند! همین.

والسلام علی من التبع الهدی

شهید احمد رضا احدی


موضوعات: شهید
   یکشنبه 25 مهر 1395نظر دهید »

چشماش مجروح شد و منتقلش کردند تهران
محسن بعد از معاینه از دکتر پرسید :
” آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه .. ؟
میتونم دوباره با این چشم گریه کنم ؟ “
دکتر پرسید :
” برای چی این سوال رو میپرسی پسر جون .. ؟ “
محسن گفت :
” چشمی که برای امام حسین علیه السلام گریه نکنه به درد من نمیخوره .. “
شهید محسن درودی


موضوعات: شهید
   شنبه 17 مهر 13952 نظر »

نیروها سعی داشتند، به آن طرف نهر جاسم بروند. عده ای از بسجیان که شنا بلد بودند، خود را به آب انداختند تا به آن طرف روند.

آب نهر سرعتی نداشت، ولی هربار که گلوله ی توپ یا خمپاره ای در آن فرود می آمد، مثل فواره ای قوی نهر را متلاطم می کرد.

بسیجی ها با یک دست تفنگشان را به هوا گرفته بودند تا خیس نشود و با دست دیگر شنا می کردند. هنوز چند متری با محل بریدگی پل خیبر فاصله داشتند که ناگهان همراه با آب هایی که به هوا پرت می شد، چند دست و پا دیده شد.

تعدادشان 12 نفر بود. هیچ کدام سالم نماندند. گلوله درست به وسطشان خورد و فوران آب را رنگ سرخ زد. 12 بسیجی به شهادت رسیدند، دست و پاهایشان روی آب آمد و موج آن ها را به کنار نهر کشاند.


موضوعات: شهید
   سه شنبه 4 اسفند 1394نظر دهید »

سنش کم بود .
یه بسیجی ۱۷ ساله.
خانواده اش اجازه نمی دادند جبهه برود،
سه روز اعتصاب غذا کرد تا آنها را راضی کند که به جبهه برود،
نخبه علمی بود،
درسش عالی بود،
به قدری باهوش بود که در سیزده سالگی به راحتی انگلیسی حرف می زد و در جبهه آموزش زبان می داد،
در عملیات والفجر هشت به شدت شیمیایی شد،
تا اینکه در مرداد ۱۳۶۷ به علت عوارض گازهای شیمیایی مظلومانه در سن ۱۷ سالگی به شهادت رسید .


موضوعات: شهید
   سه شنبه 4 اسفند 1394نظر دهید »

پناه می‌برم از این که…
از این که حسد کردم…
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی‌دانستم.
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم.
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم.
از این که مرگ را فراموش کردم.
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم.
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم.
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم.
از این که دیگران را به کسی خنداندم،غافل از این که خود خنده‌دارتر از همه هستم.
از این که لحظه‌ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم.

از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع‌تر نبودم.


موضوعات: شهید
   سه شنبه 4 اسفند 13941 نظر »

شهید نواب صفوی و جمعیت فدائیان خلق، بی‌شک موثرترین نقش را در ملی کردن صنعت نفت داشتند. «یکی از موانع بسیار بزرگی که بر سر راه نهضت ملی شدن صنعت نفت قرار داشت و هر گونه اقدام در این مورد را سرکوب می کرد و ترس و دلهره شدیدی بین طرفداران نهضت انداخته بود، نخست وزیر وقت، رزم آرا بود، وی از مزدوران و هواداران سیاست انگلیس در ایران و فردی بسیار مستبد بود، رزم آرا چنان سختگیر و تابع انگلیس بود که حتی اشرف - خواهر شاه – از او می ترسید و نمی توانست روی حرف وی چیزی بگوید.»

اگر رزم‌آرا از میان برداشته نمی‌شد، مشخص نبود چه سرنوشتی در انتظار نهضت نفت ایران خواهد بود. بنابراین فدائیان اسلام که ارتباط نزدیکی با آیت‌الله کاشانی رهبر مذهبی نهضت ملی شدن نفت داشتند؛ ماموریت حذف این مانع بزرگ را برعهده گرفته و راه را برای پیروزی قیام هموار کردند.


موضوعات: شهید
   دوشنبه 3 اسفند 1394نظر دهید »

بالگرد عراقی کمی دورتر از ما به زمین نشست و سربازان بعثی نیروهای ما را که حالا اسیر شده بودند، سوار بالگرد می کردند. من مجروح روی زمین افتاده بودم، درد جانکاهی داشتم. تصمیم گرفتم خود را به هر زحمتی شده به بالگرد برسانم تا از این درد نجات پیدا کنم هر چند که درد اسارت درد سختی است.

اما در میان راه توان ادامه دادن نداشتم و بالگرد بلند شد. دقایقی گذشت هلی کوپتر هنوز اوج نگرفته بود که در آسمان ثابت ایستاد و لحظه ای بعد، در آن باز شد. نمی دانستم علت چیست به همین دلیل همین طور به آن چشم دوختم.

سربازان بی رحم عراقی دست و پای اسرا را گرفته و با قدرت تمام آن ها را به پایین پرت می کنند. بعد از پرتاب آخرین اسیر، در بالگرد بسته شد و من به زحمت در میان شهدا می گشتم و در غم مظلومیت آن ها می گریستم.


موضوعات: شهید
   دوشنبه 3 اسفند 1394نظر دهید »

 

 

افراطی و تندرو، اتهامی است که همیشه اهل باطل به اهل حق می‌زنند. حتی طوری برنامه‌ریزی می‌کنند که اهل حق صریحاً موضع بگیرند و آن‌وقت اهل باطل سوءاستفاده خود را بکنند. یکی از این برنامه‌ها «پیشنهاد دروغین سازش» است. کافرجماعت که هیچ‌وقت خدا را به یگانگی نپرستیده، آمده است تا پیامبر را پای میز مذاکره بیاورد و با پیشنهادهای ظاهرفریب، کاری کند که او کوتاه بیاید: گاهی ما خدای تو را می‌پرستیم و گاهی تو خدای ما را!

حالا چگونه باید جواب این فریب‌کاران را داد؟ با روی خندان و باز؟ آیا پذیرش مذاکره‌ای که انتهایش معلوم است، منطقی است؟ همه می‌دانند که نتیجه پذیرش، کوتاه آمدنِ پیامبر و کوتاه نیامدنِ کافران است. پس چه خوب است که رسول‌الله باصلابت بایستد و ذره‌ای کوتاه نیاید…

بِسْمِ الله الرحمن الرحیم‏

قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ (1)‌ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ (2)‌ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (3)‌ وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ (4)‌ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (5)‌ لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ (6)‌

 

 

 

راستی، این‌ها که بر سر انرژی هسته‌ای ما را به میز مذاکره کشانده‌اند، واقعاً مشکل‌شان هسته‌ای است؟ آیا درنهایت، آن‌ها هم کوتاه خواهند آمد، اگر ما کوتاه بیاییم؟

 

 

 


موضوعات: شهید
   شنبه 29 فروردین 13942 نظر »

1 2

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو
Random photo
برای انجام هر کاری إن شاءالله بگو