یکبار خواست دعایی در حقش بکنم. میگفت مادر دعایی بکن، خیلی کارم گیر است. هر وقت امتحانی داشت یا مشکلی داشت، از من میخواست که دعایش کنم. سریع روضه پنجتن نذر کردم. همان اوایلی بود که قرار شد به سوریه برود. یکبار از محل کارش تلفنی باهم صحبت میکردیم.…
بیشتر »