قمقمه اش هنوز آب داشت،نمی خورد.از سرکانال تا تهش هی میرفت ومیومد.لبای بچه ها رو باآب قمقمه اش ترمیکرد.ریگ گذاشته بود تو دهنش که خشک نشه و بهم نچسبه…(بیاد بچه هاییکه تشنه شهید شدن)


موضوعات: شهید
   دوشنبه 26 مهر 1395نظر دهید »

الهی، خانه کجا و صاحب خانه کجا؟ طائف آن کجا و عارف این کجا؟ آن سفر جسمانی است و این روحانی؛ آن برای دولتمند است و این برای درویش؛ آن اهل وعیال را وداع کند و این ماسوا را؛ آن ترک مال کند و این ترک جان؛ سفر آن در ماه مخصوص است و این را همه ماه، و آن را یک بار است و این را همه عمر؛ آن سفر آفاق کند و این سیر انفس؛ راه آن را پایان است و این را نهایت نبود؛ آن می رود که بر گردد واین می رود که از او نام و نشانی نباشد؛ آن فرش پیماید و این عرش؛ آن مُحرم می شود و این مْحرِم؛ آن لباس احرام می پوشد و این از خود عاری می شود؛ آن لبیک می گوید و این لبیک می شنود؛ آن تا به مسجدالحرام رسد و این از مسجد اقصی بگذرد؛ آن استلام حجر کند و این انشقاق قمر؛ آن را کوه صفاست و این را روح صفا؛ سعی آن چند مره بین صفا و مروه است و سعی این یک مره در کشور هستی؛ آن آب زمزم نوشد و این آب حیات؛ آن عرفات بیند و این عرصات؛ آن را یک روز وقوف است و این را همه روز؛ آن از عرفات به مشعر کوچ کند و این از دنیا به محشر؛ آن درک منا آرزو کند و این ترک تمنا را؛ آن بهیمه قربانی کند واین خویشتن را؛ آن رمی جمرات کند و این رجم همزات؛ آن حلق رأس کند و این ترک سر؛ آن را « لا فسوق و لا جدال فی الحج » است و این را « فی العمر »؛ آن بهشت طلبد و این بهشت آفرین؛ لا جرم آن حاجی شود و این ناجی؛ خنک آن حاجی که ناجی است!


موضوعات: شهید
   دوشنبه 26 مهر 1395نظر دهید »

نا معادله

چه کسی می داند جنگ چیست؟ چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند هر سوت خمپاره فردا به قطره اشکی بدل خواهد شد و این اشک جگرهایی را خواهد سوزاند؟ کیست که بداند جنگ یعنی سوختن، ویران شدن آرامش مادری که فرزندش را، همین الان، با لای لای گرمش در آغوش خود خوابانیده؛ نوری، صدایی، ریزش سقف خانه، و سرد شدن تن گرم کودک در قامت خمیده مادر؟ کیست که بداند جنگ یعنی ستم، یعنی آتش، یعنی خونین شدن خرمشهر، یعنی سرخ شدن جامه ای و سیاه شدن جامه ای دیگر، یعنی گریز به هر جا، هر جا که اینجا نباشد؛ یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم کجاست؟ دخترم چه شد؟

به کدام گوشه تهران نشسته ای؟‌کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود، داغ آن دختران معصوم سوسنگرد،‌ خواهران گل، آن گلهای ناز، آن اسوه های عفاف که هر کدام در پس رنجهای بیکران صحرانشینی و بیابانگردی آرزوهای سالهای بعد را در دل می پروراندند، آن خواهران ماه، مظاهر شرم و حیا را بفهمد، که بی شرمان دامانشان را آلودند و زنده زنده، به رسم اجدادشان به گور سپردند. کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست، چه کسی در آن کشته شده و در آن جا دفن گردیده؟ چگونه بفهمد تانکها هویزه را با 120 اسوه، از بهترین خوبان له کردند، اصلا چه می داند تانک چیست؟ و چگونه سری زیر شنیهای آن له می شود؟ آیا می توانید این مسأله را حل کنید؟ گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله 100 متری شلیک می شود و در مبدأ به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده گذر می کند، معلوم نمایید سر کجا افتاده است، کدام زن صیحه می کشد، کدام پیراهن سیاه می شود، کدام خواهر بی برادر می شود، آسمان کدام شهر سرخ می شود، کدام گریبان پاره می شود، کدام چهره چنگ می خورد، کدام کودک در انزوا و خلوت خویش اشک می ریزد؟ یا این مسأله را که، هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده مهران ـ دهلران حرکت می کند، مورد اصابت موشک قرار می دهد اگر از مقاومت هوا صرفنظر شود، معلوم کنید کدام تن می سوزد، کدام سر می پرد، چگونه باید اجساد را از لای این آهن پاره له شده بیرون کشید، چگونه باید آنها را غسل داد؟ چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم، چگونه در تهران بمانیم و تنها درس بخوانیم، چگونه می توانی درها را به روی خودت ببندی و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه کنی؟ کدام مسأله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟‌به چه امیدی نفس می کشی، کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟ از خیال؟ از کتاب؟ از لقب شامخ دکتر؟ یا از آدامسی که مادرت هر روز صبح در کیفت می گذارد؟ کدام اضطراب جانت را می خلد، دیر رسیدن اتوبوس، دیر رسیدن سرکلاس، نمره A گرفتن، دلت را به چه چیز بسته ای، به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در دوره فوق دکترا؟ آی پسرک دانشجو به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است، جوانی به خاک افتاد و در خون شکفت؟ آی دخترک دانشجو به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشاندند و آنان را زنده به گور کردند، در کردستان حلقوم کسی را پاره کردند تا کدهای بی سیم را بیابند! به تو چه مربوط است که موشکی در دزفول فرود بیاید و به فاصله زمانی انتشار نوری محله ای نابود شود؟ و یا کارگری که صبح به قصد کارخانه نورد خارج شد و دیگر باز نگشت و همکارانش او را روی دست تا بهشت آباد اهواز بدرقه کردند. به تو چه مربوط است که کودکانی در خرمشهر از تشنگی مردند، هیچ میدانستی، حتما نه؛ هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات به هم گره می خورند به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی. و آنگاه که قطره ای نم یافتی با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خواهد؟ اما تو: اگر قاسم نیستی،‌ اگر علی اکبر نیستی، حرمله نیز مباش که خدا هدیه حسین علیه السلام را پذیرفت. خون علی اصغر را به زمین باز پس نداد و نمی دانم که این خون، خون خدا با حرمله چه می کند! همین.

والسلام علی من التبع الهدی

شهید احمد رضا احدی


موضوعات: شهید
   یکشنبه 25 مهر 1395نظر دهید »

چشماش مجروح شد و منتقلش کردند تهران
محسن بعد از معاینه از دکتر پرسید :
” آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه .. ؟
میتونم دوباره با این چشم گریه کنم ؟ “
دکتر پرسید :
” برای چی این سوال رو میپرسی پسر جون .. ؟ “
محسن گفت :
” چشمی که برای امام حسین علیه السلام گریه نکنه به درد من نمیخوره .. “
شهید محسن درودی


موضوعات: شهید
   شنبه 17 مهر 13952 نظر »

نیروها سعی داشتند، به آن طرف نهر جاسم بروند. عده ای از بسجیان که شنا بلد بودند، خود را به آب انداختند تا به آن طرف روند.

آب نهر سرعتی نداشت، ولی هربار که گلوله ی توپ یا خمپاره ای در آن فرود می آمد، مثل فواره ای قوی نهر را متلاطم می کرد.

بسیجی ها با یک دست تفنگشان را به هوا گرفته بودند تا خیس نشود و با دست دیگر شنا می کردند. هنوز چند متری با محل بریدگی پل خیبر فاصله داشتند که ناگهان همراه با آب هایی که به هوا پرت می شد، چند دست و پا دیده شد.

تعدادشان 12 نفر بود. هیچ کدام سالم نماندند. گلوله درست به وسطشان خورد و فوران آب را رنگ سرخ زد. 12 بسیجی به شهادت رسیدند، دست و پاهایشان روی آب آمد و موج آن ها را به کنار نهر کشاند.


موضوعات: شهید
   سه شنبه 4 اسفند 1394نظر دهید »

1 ... 15 16 17 18 19 20 ...21 ...22 24 26

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو
Random photo
برای انجام هر کاری إن شاءالله بگو